سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیکوکار از کار نیک بهتر است ، و بد کردار از کار بد بدتر . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :21
بازدید دیروز :28
کل بازدید :265295
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/2/6
2:32 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

با یاد دوست

به کدام گناه عقوبتم می کنی؟
به گناهان ِ نصفه نیمه ام؟
آه! بارها خوانده ام بزرگترین گناه گناهیست که آن را کوچک بشمارند!
 اما تو خود بهتر از من می دانی که گناهانم کودکانه بوده اند!
شاید هم من مثل همیشه اشتباه می کنم!
شاید این عقوبه ی هیچ گناهی نباشد،
اصلا نفس دنیا همینست ...
آکنده از اضطراب و چشم به راهی! 
هرگز گلایه نکرده ام ... شکایت نکرده ام!
درست است ... گلایه نکردنم هم از آن روست که همیشه بهترین ها را برایم خواسته ای!
 ببین! خودت پرتوقع و طمعکار بارم آوردی ...
مگر نمی گویند به هیچ چیز طمع نورزید مگر به لطف و رحمت خدا؟
مگر غیر از این کرده ام؟
مگر هر بار که با خودم کلنجار می روم فقط و فقط به تو نمی رسم؟
عجب! عجب!
حال که مرور می کنم می بینم ادعای شکرگزاری دارم اما طلبکارانه سخن می گویم ...
مضحک است! 
با اینهمه بدهکاری که به تو دارم فقط به طلب های خودم فکر می کنم!
تازه منت هم ... اعوذ بالله!
ببخش خدای من!
باز هم پایم را از گلیمم درازتر کردم!
نشنیده بگیر و عفو کن که تو ستار العیوبی
اما دستم را خالی برمگردان! 


من این روزهای پرالتهاب را ابتلایی می دانم از جانب تو ...
ابتلایی شیرین ... و نه آنقدرها سخت!
دیدی! باز هم توپ را خودت به زمین من انداخته ای!
حتی وقتی امتحانم می کنی آنقدرها سخت نمی گیری ...
تازه هربار که به اشتباه می افتم چشمانم را می گشایی و خطرهای راه را هم از من دفع می کنی ...
اما بازهم خودت باید کمکم کنی ... تنها و تنها تو که من ضعیف ِ فقیر کسی را جز تو ندارم


مثل همیشه کم آوردم ... واژه ای خالصانه تر از این سراغ ندارم:
خدایا شکرت ... راضیم به رضایت!


88/11/29::: 8:21 ع
نظر()