سفارش تبلیغ
صبا ویژن
به من نوری ببخش که در پرتوش میان مردم گام بردارم و در تاریکی ها بدان راه یابم و در شکّ و شبهه ها روشن شوم . [امام زین العابدین علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :8
بازدید دیروز :17
کل بازدید :265520
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/2/15
9:22 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

با یاد دوست

 

"اگر شما از یک زن سیاه پوست اهل مریلند بپرسید که چند سال دارد با لبخندی شادمانه به شما می نگرد و پاسخی نمی دهد چرا که سن و سال خود را شمارش نکرده است اما اگر یک سفیدپوست بخواهد اندیشه ی خطا و لغزش آور جشن تولد را از کله اش بیرون کند باید یک نابغه باشد!"

 

اگر نابغه بودم سالروز تولدم حداقل در این وبلاگ می بایست مسکوت می ماند ... متن بالا که نوشته ی پست سالروز تولدم در سال قبل بود امسال به این شکل تعبیر شد که به واسطه ی ایام عزاداری سیدالشهدا سالروز تولد من گم می شود و بهتر بگویم ذوب می شود در فضای آسمانی این روزها ...

این روزها ... این روزهایی که در گیر و دار خانه به خانه شدن، در خانه ی ذهنم نیز غوغاییست و آشوبی و شورشی!
شورشی که آزارم نیز می دهد ولی نمی خواهم فروکش کند ، نمی خواهم سرکوب شود ...
نمی خواهم ... نمی خواهم ... که اگر خاموش شود لاجرم به رکود می کشاندم و رکود با این فصل زندگی من در تضاد کامل است!

نه اینکه از شمارش گردش روزگارم با نگاه و دغدغه ای زنانه بگریزم، بلکه آنچه این میان شورشی در دلم برپا کرده و غوغایی در ذهنم دغدغه ای کاملا انسانی و وسواسی آدمی زادی است.
این روزها بیش از هر چیز به کیفیت عرضی زندگیم فکر می کنم و به اینکه طول آن هر چقدر هم که به درازا بکشد اگرعرض نحیف و بی مایه داشته باشد، چه بهایی خواهد داشت؟

این روزها به طرح چشم انداز و آینده ی زندگیم می اندیشم و حال آنکه از این افق دیوارگون مبهم دریافت و شناختی ندارم بجز اینکه می خواهم فرازمان و فرامکان باشد ...
چنین چشم اندازی توشه ای پربار می خواهد، صبری بزرگ، گام هایی استوار و وووو و حال آنکه در بیست و ششمین بهار زندگیم احساس بی دانشی و بی اندوختگی، سطحی اندیشی و عدم تعمق آفت ذهن و افکارم شده است ...
احساس می کنم ریسمانی لازم است که با چنگ زدن به آن خود را غنا بخشم و بالا بکشم ...
ریسمانی فرازمینی و نیرویی فرازمانی ...
بغرنجترین بخش ماجرا این حقیقت است که می دانم و یقین دارم که این ریسمان خیلی به من نزدیک است ... بیشتر از آنچه که تصورش را می کنم ... جایی همین نزدیکی ها ... خیلی خیلی نزدیک ... گویا تنها فاصله، پرده ی چشمان من است که باید گشوده شود تا ببینمش ... فقط همین!

خدایا به ما چشمانی بینا و گوش هایی شنوا عطا فرما
و بصیرتی که هر لحظه حق را از باطل تمیز دهیم
پروردگارا خلق و خویی محمدوار، زیستنی زهرا پسند، بصیرتی علی وار، سعه ی صدری حسن گون، استقامتی زینبانه و حریتی حسین منشانه به ما عطا فرما و توفیقات ما را در شناخت، اطاعت و انتظار حقیقی امام زمانمان روز افزون کن 

 

اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد

 

پ.ن.1. ای کاش به جای هدایا و پیامک های تبریک هر ساله، امسال با پند و اندرز و دعا و سخنان قصار و حدیث و شعر و آیه و صد البته با نشانه ها به بهاری دیگر پا گذارم!

    پ.ن.2. به قول مداح ها اگر توی این روزهای عزیز سیمتون وصل شد برای این نوزاد 26 ساله هم دعا کنید تا آنگونه که باید بار دیگر متولد شود!

 


89/9/22::: 11:39 ع
نظر()