بسمه تعالی
گروهی از میان ما خدایشان بزرگ نیست
خدایشان درست مثل شخصشان محقّر است
گروهی از میان ما خدای پرغرورشان
همیشه کینهورز و اخمکرده و ستمگر است
گروهی از میان ما خدای مهگرفتهشان
شبیه دیدن از ورای شیشهای مشجّر است
ولی خدای من خدای عاشقی که روز و شب
میان چشمة تبسمش دلم شناور است
خدای من جداست است خدای سختگیرشان
مرا کسی که آفریده، یک خدای دیگر است
... به نام نامی یگانهاش قسم که بیگمان
هر آن که فکر میکند خدا یکی است، کافر است
علیرضا سپاهی رویین
با یاد دوست
On frappe
Qui est là?
Personne.
C" est simplement mon cœur qui bat
Qui bat très fort
A cause de toi
Mais dehors
La petite main de bronze sur
Ne bouge pas
Ne remue pas
Ne remue pas seulement le petit bout du doigt
«Jacques Prévert»
بر در می کوبند
کیست آنجا؟
هیچکس.
تنها قلب من است که می تپد
که چنین پرتوان برای تو می تپد
اما بیرون
دسته ی کوچک مفرغی بر در چوبی حرکت نمی کند
تکان نمی خورد
حتی سرانگشت کوچک خود را هم نمی جنباند
با یاد دوست
از این غزل نمی تونم بگذرم!
* * *
دست عشق از دامن دل دور باد!
می توان آیا به دل دستور داد؟
می توان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
زنده یاد قیصر امین پور
Au nom de Dieu
Quand ils parlent ainsi d"ésperance trompée
D"amour et de Malheur
Ce n"est pas un concert à dilater le cœur
Leurs déclamations sont comme des épées
Elles tracent, dans l"air un cercle éblouissant
Mais il y prend toujours quelques gouttes de sang
"Alfred de Musset"
آواز شاعران آن دم که از امیدهای برباد رفته، عشق و ناکامی سخن می گویند
یک کنسرت موسیقی برای شادمانی دل نیست؛
سروده های ایشان همچون شمشیرهای برق آسا نقشی بر آسمان می زند
بی گمان در این هنگام خونی نیز ریخته شده!
آلفرد دو موسه (شاعر قرن 19 فرانسه)