سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان آن است که راستى را بر گزینى که به زیان تو بود بر دروغى که تو را سود دهد ، و گفتارت بر کردارت نیفزاید و چون از دیگرى سخن گویى ترس از خدا در دلت آید . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :51
بازدید دیروز :27
کل بازدید :268027
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/2
9:28 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

با یاد دوست

 

من صبورم؟

من آرومم؟

من روشنفکرم؟

من مذهبیم؟

من از دنیا بی خبرم؟

من واقع بین نیستم؟

من گیر ِ الکی میدم؟

من جاذبه دارم؟

من دافعه دارم؟

خدا یعنی چه؟

دنیا دست کیه؟

این دنیا یا اون دنیا؟

زیبایی و ایمان؟ در یکجا می گنجند؟

نگاه من به زندگی درسته؟

نگاه من به زندگی غلطه؟

عاقلم؟

دیوونه ام؟

زیادی عاقلم؟

خطرناکم؟

وحشتناکم؟

دوره ی امثال من گذشته؟

امروزیم؟

دیروزیم؟

فرداییم؟

باید آپ دیت بشم؟

مگه نیستم؟

چقدر به روز شم؟

آیا خدایی هست؟

آیا فردایی هست؟

امروز را بگیرم یا فردا را؟

به این چیزا فکر نکنم؟

پس به چی فکر کنم؟

ایمان یعنی چه؟

مذهب یعنی چی؟

مذهب وحشتناکه؟

من برم بخوابم؟

فردا صبحی دیگر خواهد بود؟

تکراری؟

شبیه روزهای دیگه؟

فردا طلوعی دیگر خواهد بود؟

آنگونه که من میخواهم؟

حالا یک بار هم توی این دنیا ما یک چیزی بخواهیم ... همین فردا صبح هم بخواهیم!

به کجای عالم برمیخورد که دل ِ ... که دل ِ ... که دل ِ ... که دل ِ دین و دنیای من شاد شوددوست داشتن؟!

به کجای عالم؟

الو!

خدا!

میشنوی مرا؟

داری مرا؟

 

اگر نداشتی که ...

رهایم کن و قرارم بده ...

فرض بگیر اصلا رد شدم ...

بگذار یکبار هم یک چیز ردشدنی از تو بخواهم ...

از بس گفتم مصلحت و دادی محافظه کار شده ام ...

بیخیال این بار اصلا ...

بیا و این بار آن چیزی را بده که هرلحظه بر پرتگاه لغزشم می برد ...

بیا و این بار آن چیزی را بده که وادار به مبارزه ام کند ...

بیا و این بار تهدیدم کن ...

بگو آنچه را که می خواهی به تو می دهم حفظ ریسمان دیگر با تو ...

بیا و خط بزن بر همه ی مصلحت اندیشی های من ...

بیا و این بار رشته ی وصل را به دست خودم بسپار ...

نمی خواهی ببینی بالاخره چند مَرد ه حلاجم؟

اگر نمی خواهی از خدایی خودت است ...

اما من بنده ی عاصی و سرکشم!

همان حوای رانده شده!

من هم به سهم خودم مثل همه ی حواهای عالم حق دارم که پای این هبوط بایستم و چوب گناه نخستین را بخورم!

حق ندارم؟

خودت بگو! خود تو که عادلی! خودت بگو! من این حق را ندارم؟

دارم! دارم! به خدایی خودت دارم!

اگر تو نمی خواهی من می خواهم!

تا آخر آخرش هم می ایستم!

برای تو که کاری ندارد ... تو فقط جورش کن ...

بقیه اش با من ...

بگذار دیگر بزرگ شوم! 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قل اعوذ بالرب الناس

ملک الناس

اله الناس

من شرالوسواس الخناس

الذی یوسوس فی صدور الناس

من الجنة و الناس

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قل اعوذ بالرب الفلق

من شر ما خلق

و من شر غاسق اذا وقب

و من شر النفاسات فی العقد

و من شر حاسد اذا حسد

 

بعد نوشت: مرصی خدا! خیلی مخلصتم! الهی قربونت برم!

 


90/2/4::: 2:38 ص
نظر()