با یاد دوست
ایام تسلیت ...
که باز این چه شورش است که از این روایت تا روایت دیگر اینهمه حرف است و نقل است و سوال و باز پرسش ...
و هر کس به شیوه ی خود ... به وسعت درک و بینش خود میهمان کوی حسین است و جیره خوار نگاه آسمانی او
و هر کس همان حسینی را دوست می دارد که خود می شناسد ...
حرفی نیست ...
عامی باشی یا فرهیخته ...
سینه زن باشی یا روضه خوان ...
اصلا حسین را در آینه ی حسین وارث آدم یا حماسه حسینی یا شهید جاوید یا هر روایت دیگری که جستجو کنی،
مهم آنست که حسینی باشی ...
و حسین منشی تنها در یک کلمه نهفته است:
آزادگی!
قسم می خورم که این یکتا حقیقت عاشوراست ...
انتخابش با خودت که چگونه آزادگی را تفسیر و تجربه کنی ...
احساس می کنم ... یعنی مدام در این فقره هم داستان موسی و شبان در جلوی چشمانم مارش می رود
شاید شناخت و معرفت خیلی هامان نسبت به حسین (ع) هم شبانی باشد ...
در حالیکه معرفتی موسوی باید تا حریت حسین (ع) شالوده ی عشق و ایمانمان شود.
خداوندا! از تو چنین معرفتی طلب می کنم
برای خودم و همه ی عزیزانم ...
پ.ن. نمی دانم محرم امسال بدون "ایمان" در هیئت و در جمع از هم پاشیده ی جوانهای فامیل چگونه می گذرد ...
نمی دانم وقتی در صبح تاسوعا در حسینیه عمادزاده مداح ها ناله بزنند که "کربلا عشقت منو دیوونه کرد"، دیگر کسی از جمع هرساله مان آنجا باشد یا نه ...
که اگر باشد قیامت می کند ...
نمی دانم ظهر عاشورای امسال در دل خاله چه می گذرد؟
برای خاله و خانواده اش دعا کنید
که صبر بیاید
به دلش
و قرار بگیرد...
اما ایمان حقیقتا آزاده بود ...
کمتر جوانی را اینهمه سبکبال و بی اعتنا به زرق و برق دنیا دیده بودم
و خیرخواه یه شیوه ی منحصر به فرد برای خودش ...
خدایش بیامرزد
پ.ن.2. دلم کربلا می خواهد ... بیشتر از هر زمان دیگر ...
که از وقتی سفینة النجاتش را که سیاه پوش شده است دیدم
دلم دیوانه ی صحن و سرایش شده و
دلتنگ بین الحرمین ...