سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کسی که در خردسالی دانش آموزد، مانند نقش بر سنگ است و کسی که دربزرگسالی دانش آموزد، مانند کسی است که بر آب می نگارد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :30
بازدید دیروز :165
کل بازدید :268356
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/6
2:58 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

 

 با یاد دوست

 

همچو برگی از خزان افتاده در راهم خدایا

با دلی افسرده در طوفانی از آهم خدایا

کو مرا حالی که در هستی تو را خوانم خدایا

کو مرا مستی که تا دستی برافشانم خدایا


افسانه!

نخوان!

ای افسانه نخوان!

این افسانه را باز مخوان!

 

*  *  *

 

گاهی اوقات غفلت هم چیز خوبی است. به قول دوستی « گاهی چشمان خود را ببند، در پشت این پلک های بسته، درب های باز را می بینی»

چشمان خود را بستم تا آنکه خود را در جوار همان کلبه ی صحرایی دوست داشتنی یافتم. کلبه ای که هر بار در نگاهم جذابیت بیشتری می یابد، چرا که فراغت و آرامش بی بدیلی را بر کناره ی جاده ای که بدون وقفه بستر رفتن ها و آمدن های پیاپی است امکان پذیر می سازد.

خصوصا آنکه دیگر می دانم در پس این تپه ها و نرسیده به آن کوه ها، بهشت گمشده ای پنهان شده است که تلالو تازگی است و طراوتی در دل این کویر تشنه!

و این بار مواجهه با نوشته ای از دکتر باستانی پاریزی با این مضمون که: زمانی که آدم در هند قدیم بر زمین فرود آمد، نخستین چیزی که در پیش روی او قرار گرفت «راه» بود ...

راه و کشاورزی و ساختن ...

راه و رفتن ...

راه و ...

و من در همه ی این راه ها همواره در پی « نو شدن» بوده ام!

این راه، این صحرا و کمی دورتر آن کوه ها چه زیبا و چه خوش وقت باز مرا خواندند؛

هنگامه ی از نو زاده شدن از رگ و ریشه ی این صحرا به گوش می رسد،

و خوب می دانم که در پس این سکوت، غوغایی تارو پود این بی کرانه را با نقش حیات در هم می تند؛

گویا دیگر وقت تمام است!

 

غفلت هر اندازه هم که خوب باشد، هر چقدر هم که سپید و بی رنگ و بی آلایش باشد، بازهم سرد است ...

و سرما بیخ و بن و ریشه می زند!

 

فرصت نجات سرما در پیش است،

دست سردی را با حرارت نگاه یک مرغ مهاجر می بایست فشرد و در دستان زمین گذاشت و به راه افتاد...

تا با یک دم، دم مسیحایی بهار را در کالبد گلین آن بازآفرید و جانش را به اعتدال رساند!

 

غفلت همیشه هم خوب نیست؛

آنگاه که چشم می گشایی و خود را در میانه ی راه می یابی!

به مقصد نزدیک شده ای ... آیا به مقصود هم؟

 

 

پ.ن.1. پ.ن.2. هیچ ربطی به مطلب اصلی ندارد!

پ.ن.2. پ.ن.3. یک پی نوشت متفاوت است.

پ.ن.3. پ.ن.4. جایزه هم دارد!

پ.ن.4. از کلیه ی دوستان بالاخص از هموطنان مقیم پایتخت تقاضامندم به سوال پ.ن.5. پاسخ دهند و حقیر را من الظلمات الی النور رهنمون سازند.

پ.ن.5. میان اینهمه آسمان خراش و مراکز تجاری مجلل، اینقدر توی تهران پول نیست که بارگاه امامزاده صالح (ع) هنوز که هنوزه در دست ساخت است و وضعیت آن نه مناسب زیارتگاهی در قلب پایتخت؟!

پ.ن.6. بابا تجریش! بابا شهرداری منطقه یک! واقعا متاسفم!

پ.ن.7. پاسخ به سوال پ.ن.5. برای همه آزاد می باشد لیکن جایزه مختص هموطنان مقیم پایتخت است.        

 


86/12/21::: 4:27 ع
نظر()