سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دانشمند بی کردار، مانند چراغی است که خود را می سوزاند و به مردم روشنی می دهد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :16
بازدید دیروز :21
کل بازدید :268177
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/5
6:2 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

با یاد دوست

 

روز خبرنگار

 

چیه؟

دهنتان آب افتاد؟

حالا حتما پیش خودتان فکر می کنید امروز توی تحریریه چه خبره

کیک و شیرینی و شربت و شکلات و آتیش بازی

شاید هم فکر می کنید امروز چقدر خوش به حال خبرنگارهاست و حتما بزن و بکوب و  و و  

یا شاید هم اول  و بعدش

 

-  

نه خیر! نه جانم!

اصلا می دونی چیه؟

هیشکی خبرنگارها را دوست نداره ...

اما خب خبرنگارها هم که کم نمی آورند ... استاد خودتحویل گیری!

این کیک را می بینید؟

سال پیش همچین روزی بود ...

نزدیکهای ظهر بود که بچه ها دیگه ناامید شدند و طی یک اقدام خودجوش برای خودشان جشن گرفتند

اما  فکر کنم متعاقبا مقادیر متنابهی  و   دریافت نموده فلذا اجالتا  و  اختیار نموده اند

*  *  *

اینها که همش شوخی بود!

خدا نیاره اون روزی را که روز خبرنگار پرشکوه برگزار بشه!

ما به همین چند سطر دست نوشته توی ویژه نامه نون و القلم راضی هستیم ... اصلا همینش هم از سرمان زیاده! 

 

دو کلمه هم ...

انگار توی این شهر گم شدم!

حالا که می شمارم می بینم چهار ساله!

چهار ساله که این  شکلی شدم!

هر چند طی مدتی حتی این سیر کاملا متوقف شد اما هر بار که تلاش کردم خودم را از این جریان جدا کنم انگار بیشتر و عمیق تر غرق شدم!

همیشه خودم را جدا از جامعه ی خبری می دانستم و همواره از خارج گود به این جریان نگاه می کردم!

اون موقع هایی که خبر برایم یک تفنن بود و سوژه ی هر گزارش را با احساسم انتخاب می کردم!

اما حالا اوضاع خیلی عوض شده! هر چند هنوز هم دنیای خبر برایم یک تفریح است اما این تمایل به بااحساس و باوسواس کارکردنم مثل همیشه سرعتم را کاهش داده!

الان دیگه به جایی رسیدم ... نه تنها من بلکه شرایط و جامعه ی خبری اصفهان به نقطه ای رسیده که تلاش و نوآوری و شکوفایی را همراه با سرعت می خواهد!

فکر نکن می خواهم شعار بدهم، نه!

از خلال همون وسواس ها این نیاز را لمس می کنم و پیش از دیگران در راهی که خودم در پیش رو دارم به ان نیازمندم!

در شرایطی قرار گرفتم که دیگه بود و نبودم مساله نیست بلکه لطف خداوندی که من را علی رغم همه ی آهسته رفتن هایم امروز در این جایگاه قرار داده و همه ی موهبت هایی که در هر مرحله بودنم را ثمربخش و حتی گاه لذت بخش کرده، نسبت به بهتر شدن و بهتر از این شدن حساسم کرده است!

هر چند خودم را هنوز هم که هنوزه یک خبرنگار غیر حرفه ای غیر حرفه ای می دانم اما دیگران به واسطه ی مجموعه ی متبوعم و فضای حاکم بر رسانه های اصفهان من را هم یک نیمه حرفه ای می دانند و اطلاق این صفت نیمه حرفه ای عجیب انتقاد تلخ ِتند ِمحترمانه ای است!

نیمه حرفه ای یعنی اینکه باید حرفه ای باشی اما نیستی!   

می دانم که باید بخوانم و بخوانم و بشنوم و بفهمم اما ...

نیاز به یک نقاد دارم تا تمام پارامترهایی را که مرا در جایگاه نیمه حرفه ای قرار داده برایم بازگوید!

نیاز به یک نقاد دارم تا تمامی مثال هایی که حرفه ای بودنم را نقض می کند برایم اثبات کند!

نیاز به یک نقاد دارم هر چند می دانم کسی وقتش را وقف گزارش های غیرحرفه ای من نمی کند!

--------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن. آیا کسی هست مرا یاری کند


87/5/17::: 12:46 ص
نظر()