جوانمردى آبروها را پاسبان است و بردبارى بى خرد را بند دهان و گذشت پیروزى را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده براى تو مکافات ، و رأى زدن دیده راه یافتن است ، و آن که تنها با رأى خود ساخت خود را به مخاطره انداخت ، و شکیبایى دور کننده سختیهاى روزگار است و ناشکیبایى زمان را بر فرسودن آدمى یار ، و گرامیترین بى‏نیازى وانهادن آرزوهاست و بسا خرد که اسیر فرمان هواست ، و تجربت اندوختن ، از توفیق بود و دوستى ورزیدن پیوند با مردم را فراهم آرد ، و هرگز امین مشمار آن را که به ستوه بود و تاب نیارد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :2
بازدید دیروز :24
کل بازدید :269383
تعداد کل یاداشته ها : 180
03/11/29
3:17 ص
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

با یاد دوست

در بازگشت از راه هر سفر، به ورودی اصفهان که می رسم از خداوند زندگی پر رحمت، پر برکت، پر تلاش، شاد و سرشار از سلامتی و خیر و خوبی و خوشی را طلب می کنم تا سفر بعد!

انگار که اصفهان فقط شده بستر گذر روزهای زندگی من و لاجرم هر تغییر و هر تفاوتی در گرو برخاستن و رهسپار شدنه ...

هرگز فکر نمی کردم که ممکنه جمله ی دوم این پست، روی دیگر سکه ی اون دعایی باشه که هر بار به زبان می آورم ...

تا این سفر آخر و شاید اگر می دانستم که اون سفر مدیرعاملی عاقبت کار دستم می ده، هرگز پایم را از اصفهان بیرون نمی گذاشتم ...

برای خودم هم باورکردنی نیست که این صحرا را این بار بخواهم با این نگاه گز کنم که:

از این سفر که باز می گردم، دیگر اینگونه نخواهم بود ...   

  خدایا! شکرت ...

به خاطر همه ی آرامشی که این روزها به من دادی تا با توکل به خودت پا در این راه بگذارم ... شکرت ...

خدایا! این آرامش خاطر را هر لحظه در دل من و پدرم و مادرم و همه ی کسانی که نگاه و دعای خیرشان را بدرقه ی راه این سفر من کردند افزون کن ...

خدایا! به امید تو!

 

پ.ن. حلالم کنید و دعایم ... دعایم کنید و حلالم ... که به دعایتان بیشتر از حلالیتتان و به حلالیتتان بیشتر از دعایتان نیازمندم     


87/7/24::: 5:33 ص
نظر()