با یاد دوست
مثل ققنوسی که دل پرپر صدایم می زند
آتشی در زیر ِخاکستر صدایم می زند
فرصت پرواز سبزی داشتم تا مرز عشق
زرد درماندم دلم کافر صدایم می زند
موج اشکم را به چشم انداز طوفان می زنم
پشت طوفان عطش کوثر صدایم می زند
کوله باری داغ بر می دارم از خود تا خدا
غربت ِ یک باغ ِ پهناور صدایم می زند
باید امشب دست های خاکی ام طوفان شود
چارده قرن است که مادر صدایم می زند
سید وحید سمنانی