با یاد دوست
دیشب نازی می گفت: آدم معتاد میشه ...
لبخند زدم ... چون هنوز درک نکرده بودم ...
امروز با اینکه هم من و هم خواهر مهربانم هر دو به بَک ِ غیرقانونی مبتلا شده بودیم،
اما مربی می گفت فورهای قشنگی می زنی امروز
نیست منم بی جنبه
کلی ذوق کردم ...
اما ... جدای از این مسئله امروز لذتی را که باید از بازی پینگ پنگ بردم و دیگر هوس دویدن به دنبال توپ های والیبال را نداشتم!
بعد از ظهری ناخودآگاه دست به راکت شدم و اشتیاق عجیبی برای ضربه زدن به توپ داشتم!
گمونم به قول نازی معتاد شدم
پ.ن.1. امروز ترجمه ی کتاب "بهترین روش های مطالعه" را رسما آغاز کردم. باشد که به سرانجام رسد
پ.ن.2. برای گزارش خواهرخوانده های اصفهان خیلی ذوق دارم! دلم می خواهد یک گزارش تو چشم بخور و دهان پر کن از آب در بیاید
پ.ن.3. بدم نمی آید به محسن رضایی رای بدهم! بالاخره روزی یک رئیس جمهور با برنامه های مدون باید بیاید و مملکت را سر و سامان دهد! ...
شاید چهار سال دیگر ...