سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :104
بازدید دیروز :27
کل بازدید :268080
تعداد کل یاداشته ها : 180
103/9/2
4:50 ع
موسیقی
مشخصات مدیروبلاگ
 
شقایق صحرایی[2]
چقدر تصفیه شدن خوب است. هر آدمی یک « حضرت آدم» است. خاکی سفت و سخت رسوبی چون سفال که از سیل جاری و خروشان و خرمی برانگیز بر زمین می ماند و می بندد و صدها بذر امیدوار شکافتن و هزارها ساقه ی نازک و بی تاب روئیدن و از خاک به خورشید سر زدن را در زیر می گیرد و خفه می کند و می پوساند ... و آنگاه در این خاک رسوبی «روح خدا» و سپس آگاهی بر همه ی نام ها و در نتیجه سجده ی تمامی فرشتگان در پایش و از آن پس داستان بهشت و تنهایی و نیاز به جفت و خلق حوا از خاک آدم و عصیان و هبوط به این زمین و حیرت و طرد و غربت و محکومیت رنج و جنگ و عطش و توبه و ناله ی بازگشت و ضجه ی این گیلگمش در زیر این آسمان غریب و سرد و سنگین که بر روی سینه اش افتاده است و نفس کشیدن را بر او عذاب کرده است و سخت ترین فصل این سریال خود « زندگی »، درام مصیبت بار و تحمل ناپذیر « زندگی کردن»! که آدمی در آن تجزیه می شود و بدان آلوده ...

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
برای دخترم ... عناوین یادداشتها[153]

بسمه تعالی

 

دف دف زنان بیا به شبستان من برقص
هوهوکنان بچرخ و به ایوان من برقص  
چون گردباد پای بکوب و به پای خیز   
چرخان میان بهت بیابان من برقص  
دست از میان باغچه ی من برآور و
نیلوفرانه بر لب ایوان من برقص
گیسو رها کن ای شب پیچیده زیر ماه
لختی ای آبشار پریشان من برقص
ای مستی همیشه به مینای من برقص
ای تلخی مدام به فنجان من برقص
عریان شو ای جهنم ناب ای گناه محض
آتش بزن به خرمن ایمان من برقص
مرداد آتشین من اسفند دود کن
اردیبهشت وار به آبان من برقص‏
الوند من نشسته و خاموش تا به چند
برخیز ای غرور فروزان من برقص ...
 

         ارسطو رقص را «شعر متحرک» می نامد و آن را از جمله هنرهای زیبا شمرده است. حکمای قدیم می گفتند «رقص حرکت فطری    است که از تراکم قوای حیوانی در جسم پیدا می شود زیرا تزاید قوا به درجه ای می رسد که قابل تحمل نیست و برای تخفیف آن راهی می طلبد و لذا حرکاتی که طفل می کند نیز داخل در رقص است.»                                                      آثار گوناگون، دکتر علی شریعتی

این نکته که آیا ارتباطی مابین نحوه ی رقصیدن هر کسی با شخصیت و ویژگی های خاص روحی او وجود دارد یا نه، مدت هاست که ذهن من را به خودش مشغول کرده ... چند سال پیش نظریه ام را مبنی بر وجود این ارتباط به همکلاسی هایم گفتم اما در چنین مواردی نظریه ها به تمسخر گرفته میشند! مهم نیست ... چون من هنوز که هنوزه پای فرضیه ام ایستادم و اگر روانشناسی می خواندم حتما این موضوع را بررسی می کردم ...
گواه این ادعا هم اینکه شیوه ی رقص نسل جدید ... یعنی این پسر کوچولو موچولوها با یکم بزرگترشان خیلی فرق دارد و تمایلات شدیدی به رقص رپ گونه نشان می دهند! 
جای دکتر شریعتی خالی که می گفت: «جاز که ابتدا ناله ها و فریادهای غربت و عشق و حسرت و شوق بازگشت و یاد وطن سیاهانی بوده است که به آمریکا برده شده بودند و به کارهای سخت و زندگی برده وار و اسیری گرفتار شد بودند امروز به شدت در میان جوانان اروپا و امریکا رواج یافته است. چه وجه تشابهی میان نسل جوان و سرنوشت سیاهان تبعیدی؟»  

همه ی آنچه را که در کودکی در اروپا و در چهره ی جوانان اروپایی دیده ام، به شکل نفرت انگیزی این روزها در چهره ی جوانان هموطنم می بینم! 
معذرت! قرار نبود سال نوئی پاراگراف آخر را بنویسم! بحث من فقط رقص بود ... باقی خودش آمد ... 
به رقص هم خورده نگیرید که ترکش های بحمدالله جشن عروسی و شادی که این روزها در خاندان ما زیاد است مثل ترکش هر رویداد دیگری خواهی نخواهی دامان لمحه را هم می گیرد ...

* * *

این روزها زیاد از ستون «اصفهان 90» که در روزنامه داشتم یاد می کنم ... آن روزها خیلی به این فکر نمی کردم که سال 90 من چگونه ام! و من چقدر توسعه یافته ام! این روزها به چشم انداز ِمن ِ 90 زیاد فکر می کنم! و به اینکه ما آذری ها برخلاف اصفهانی ها مرد ِ قولیم نه عمل! باید دیگر اصفهانی شوم ... خدا را شکر زیربناها هم که فراهم است ... فقط می ماند مسیر توسعه ی پایدار :دی ... وگرنه از اصفهان عقب می مانم ...
از هر دری گفتم، مگر آنچه می بایست می گفتم!


سال نو مبارک  


89/1/5::: 3:32 ع
نظر()