بسمه تعالی
زن عشق می کارد و کینه درو می کند
دیه اش نصف دیه توست...
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی...
برای ازدواجش _در هر سنی_ اجازه ولی لازم است
و توهر زمان بخواهی به لطف قانوگذار میتوانی ازدواج کنی...
او کتک میخورد و تو محاکمه نمی شوی...
او می زاید و توبرای فرزندش نام انتحاب میکنی...
او درد می کشد و تو نگرانی کودک دختر نباشد...
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر...
و هروز متولد می شود؛عاشق می شود؛مادر می شود
پیر می شود و میمیرد...
و قرن هاست که او؛عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که او در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش ؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و دردهای منقطع قلب مرد ؛
سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده
و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!
و این رنج است!
علی شریعتی
پ.ن. کجایی دکتر که قصه ی « سیندرلا 10 سال پس از ازدواج » را بشنوی؟
ب.ن. حقیقتش بین علما اختلاف افتاده و دوستان معتقدند این سطور از دکتر شریعتی نیست ...
نظر شما چیه؟
با یاد دوست
شرایط سختیه ...
وقتی تشخیص دوست از دشمن ...
تقصیر خودمونه ...
ما ایرانی ها همیشه از افراط و از تفریط ضربه خوردیم!
همیشه اجازه دادیم موجی بیاید و مسیر را بهمون نشون بده ... یا اصلا نه ... بیاید و ما را با خودش ببره!
حتی اون موقع هم که خیلی دوست داریم با عقل پیش ببریم،
درست جایی هست که اندیشه را اسیر می کنیم!
هر کسی هر چیزی که می گه اون چیزی نیست که هست، بلکه اون چیزی ست که می خواد باشه ...
و از آنجا که اون چیزی که می خواهیم باشیم شخصیت ما نیست،
پس شخصیت ما همون چیزی هست که -حداقل هنوز-فاقد اون چیز مهمه!
یادم می آید توی دوران دانشگاه، بچه های کلاس، همه مون با هم، اشتباه خیلی خیلی بچگانه ای را مرتکب شدیم که بخاطر یک بدشانسی خیره کننده! و عرق شرم بر جبین نشاننده!، چنان آبرویی از کلاس ما برد که خواهی نخواهی توی دانشکده بدنام شدیم!
وقتی استادمان سر کلاس اومد گفت: من فقط یک تقاضا دارم از شما!
و اون اینکه هیچ وقت به خودتان اجازه ندهید که تحت تاثیر یک موج و یا یک جریان قرار بگیرید!
درس فوق العاده ای بود!
اما من شاگرد خوبی نبودم!
چرا که بعد از اون قضیه باز هم موج های دیگری در زندگیم اومد و متاسفانه من باهاش همراه شدم!
وقتی پای انتخاب های بزرگ به میان می آید این امواج هم سهمگین تر میشود!
مخصوصا در این عصری که آنقدر ابزارها دم دست هست و آنقدر شتشوی افکار کار راحتی هست که ...
هر چند این ابزارها می آیند که آگاهی را بالاتر ببرند، درک و شناخت محیط را افزایش بدهند ولی آسیب هایشان گاهی خیلی بیشتر میشه ...
و جالبترین نکته ای که در این مناظره های انتخاباتی بهش رسیدم این بود که هر کسی مناظره را بسته به نظر خودش تفسیر می کنه و از آن بهره برداری می کنه ...
البته جنس مباحث انسانی و اجتماعی همیشه اینطوری بوده و هست
یکی دو روز پیش بود ...
فکر کنم دوشنبه بود که فشار صفحه بندی هم خستگیم را دوچندان کرده بود!
مثل مرغ پرکنده شده بودم ... از بس اس ام اس های ضد و نقیض می رسید
اصلا اشتها نداشتم و غذا خوردن برایم تلخ و آزاردهنده شده بود ...
چیزی شبیه استرس کنکور ... حتی خیلی بدتر از آن اذیتم می کرد!
تا اینکه دلایل کافی برای رد کردن موجی را که -به درست و یا به غلط- گرفتارش شده بودم بدست آوردم!
و این آرامشی بهم داد که برایم مثل یک تجدید قوا بود!
افراط و تفریط را نمی پسندم ... مخصوصا در حوزه ی مسائل اجتماعی
نمی دونم بعد از 22 خرداد چه پیش می آید ...
پیش بینی کدوم دسته از کارشناسان! درست از آب در می آید
فقط می دونم توی این انتخابات مردم خیلی بهتر از مسوولان عمل کردند! حتی کسانی که با امواج همراه شدند.
بعضی پیامک ها را در سررسید 88 ثبت کرده ام! مرور آنها چند سال بعد حقیقت هر یک را نشان می دهد!
در این لحظه تنها چیزی که می دانم این هست که الفاظ دزد و دروغگو عرصه ی قشنگی برای رقابت در انتخابات نظام مقدس جمهوری اسلامی نیست
و این دیگر
از این
این نیز بگذردها
نخواهد بود!
که بی تقوائی در هر شکل آن حریم ها را شکسته و حرمت ها را ریخته و خواهد ریخت!
همیشه تلاش کردم -مخصوصا در عرصه ی خبر- که نگاهم تنها نگاه یک ناظر باشه،
چه خوبه وقتی همه جمع شده اند و شور و هیاهو می کنند و نظر می دهند و رگ گردنشان از تعصب سرخ می شود،
یک گوشه بنشینیم و نظارت کنیم ... چرا که یک ناظر با نگاه یک امانتدار نگاه می کنه ...
حالا اگر این امانت در ّ گرانبهایی مثل انقلاب باشه، وظیفه مان صد برابر خطیرتر می شود.